غزل شهادت حضرت رقیه (س)
با فرود اشک عصمت صوت لالایی شنیدم
دل که لبریز از محبت با حقایق دم کشیدم
کربلا میعادِ عشقی برمزارِ مهتران را
پا برهنه درد مندم به شفاعت می رسیدم
جنگِ سختی خون بهایش مثله در جسمِ شهیدان
نا غریبی در یتیمان اشکِ شورش می چشیدم
این همه دعوت فریبی این همه شمشیر بدستان
مکر و حیله سایبانش رنگِ دل مردی ندیدم
رحم و دل رحمی فلج شد قلب ها لرزیده بسیار
ای علی اصغر کجایی قلبِ لبخندت تپیدم
کوچ کردند از دیارم این همه ماه و ستاره
در اسارت عمه خسته از رقیه دل بریدم
دیده اش غرقِ یتیمی بی پدردر جای غربت
گریه زاری بی پناهی در پناه شب دویدم
از نحیب کودکی چون فاطمه صغری نما شد
سر که پیدا کرده همدم بوسه زد بر لب امیدم
گفت بابا جان بگو بی تو و شهرغصه ها
دخترت غرق فنا شد مرگ با عزت خریدم
با غروب این ستاره در فضای دنج و خلوت
آسمان خون گریه کرده بر سر غول پلیدم
در خرابه بارگاهش شهر عشقِ ماندگاران
در دمشق و شام زینب جانفدا کرده شهیدم
جاسم ثعلبی (حسانی) 22/08/1394
دوستان این شعر ساعت 2 شب در تاریخ فوق سرودم و خوابم برد همان شب حضرت زینب (س) و حضرت رقیه به خوابم امدند و از من تشکر کردند و برگه ی تشکر داشتند برای یکی از همکاران خانم.
:: برچسبها:
غزل شهادت حضرت رقیه (س) ,
:: بازدید از این مطلب : 1693
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0